با دست بسته است ولی دست بسته نیست
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست
زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست
رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ می خورد
هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست
مینویسم سر خط نام خداوند رضا
شعر! امروز بپرداز به لبخند رضا
آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟
از تو در آل نبی با برکتتر چه کسی ست؟
آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد
«عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد»
آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟
یا که از چهرهی این طفل نقاب افتاده؟
آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت
روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت
عدد سائل این خانه زیاد است امروز
شعر وارد شده از باب جواد است امروز
باز با لطف رضا کار من آسان شده است
کاظمین دلم امروز خراسان شده است
دوست دارم که بگردم حرم مولا را
بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را
بنویسید که تقویم بهاری بشود
روز او روز پسر نامگذاری بشود
خالق از دفتر توحید جناس آورده
جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟
شک ندارم که از این حیلهی ابترمانده
رو سپیدیست که بر چهرهی کوثر مانده
به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد
گر چه یعقوب شده، مژدهی یوسف دارد
این جوان کیست که معنای قیامت شده است
سند محکم اثبات امامت شده است
گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است
با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است
این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد
بنویسید رضا هم علی اکبر دارد
اهلبیت آینهی بیمَثَل قرآنند
این جوان کیست که از خطبهی او حیرانند؟
نسل در نسل، شما مایهی ایمان منید
من نفس میکشم از اینکه شما جان منید...
آخر شعر من از قلب هدف میگذرد
کاظمین تو هم از راه نجف میگذرد
تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست
چون که بینام علی ماه رجب کامل نیست
یا علی یا اسدالله عنان دست تو است
جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است
دست مرا گرفت و به دست قلم گذاشت
حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت
حسی که اشکوار به چشمم قدم گذاشت
تا ((اشفعی لنا))به لبم دم به دم گذاشت
پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم...
بی اختیار شعر سرودن بلد شدم
در این حرم که آمده ام پا به پای عشق
عاشق شدن دعای من است و دعای عشق
ما دست خالی آمده ایم ای خدای عشق
اذن دخول مان بده محض رضای عشق
تا چشم کار می کند اینجا کرامت است
اینجا شفیعه هست پس این جا قیامت است
ما اشک می شویم که باران مان کنی
ما درد می شویم که درمان مان کنی
ما را غریب و بی کس و بی خانمان کنی
تا شب نشین صحن شبستان مان کنی
یادش بخیر ماه مبارک بهار تو
سی جزء عشق خوانده شده در کنار تو
خوش روییت نبود چنین رو نمی زدیم
نورت نبود با دل شب مو نمی زدیم
صحنت نبود دست به جارو نمی زدیم
بالا اگر نبودی زانو نمی زدیم
ما با حضور لطف تو حاجت نداشتیم
ما بی حضور لطف تو بهجت نداشتیم
بال فرشته است و قدم های مردم است
در حوض صحن آینه اش آسمان گم است
دیگر نگرد مادرمان در همین قم است
((اینجا که آب هست چه جای تیمم است؟))
گفتند باز می شود از قم در بهشت
ما را ببر بهشت تو ای خواهر بهشت
آهو شدیم در دل صیادمان ببر
پروازمان بده به گهر شادمان ببر
یک لحظه سمت پنجره فولادمان ببر
در هشت هشت لحظه ی میلادمان ببر
مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو
پس مال ماست کوچه ی سرشور عشق تو